BAD WORLD: YADE YARAN --->
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

samedi, août 27, 2005

YADE YARAN


چه روزگار غریبست چه نامرادیه تلخی خودم را بسیار تنها احساس میکنم نمیدانم ایا همه این احساس تنهائی که من دارم را دارند یا فقط این دل زنگ زده من است که اینهمه مینالد شاید بیش ازحدبا خود درگیرم شاید بیش از اندازه به خود سخت میگیرم .دیشب بسیار خوشحال بودم جون خودم را در جمع عزیزانم میدیدم تمام کسانی که به طریقی گوشه ای از این دل رنجور را مینوازند کسانی که سالهاست جشمان گناهکارم به دیدنشان رشن نشده عزیزانی که گر چه از اشنائیمان آنقدرنمیگزد ولی انگار سالهاست میشناسمش دیدنشان دلم را میفشارد از یک طرف احساس شادی از طرف دیگر احساس عجیبی که حاصل سالها دوری این دستان لرزان از دستهای نوازشگران . پاهایم قدرت رفتن نداشت مرا یاری نمیکرد یارانی که سالها من هستند حال که به انان محتاجم با من نیستند غم ا ور نیست ؟
چند لحظه ای ا عزیزان بودم که صدای شبگردی مرا ار انان دور کرد به خود که امدم دیدم رویائی و خوابی بیش نبوده .
همیشه شبگردان و عاشقان شبگرد برایم پیام اور لحظاتی که خود با ان غریب بودم را به گوشم زمزمه میکردند..........این بار...........................بر انان سخت نمیگیرم به خود گفتم انان ه گناهی نکرده اند اگر سر مست باده عشقند

Benyamin
Donya
vahid
Benyamin
Loknat
vahid
تعداد بازديد ها :
تعداد کاربران آنلاين :
تعداد بازديدهاي شما :